به گزارش خبرگزاری «حوزه»، پاسخ به شبهات از وظایف مراکز حوزوی و دینی است که این خبرگزاری در شماره های گوناگون به ارائه برخی از شبهات و پاسخ های آن، برگرفته از «مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم» خواهد پرداخت.
* پرسش
آيا ميتوان باور کرد اديسون که با اکتشاف نيروي برق، خدمت بسيار بزرگي به خلق کرد، صرفا به دليل مسلمان نبودنش در قيامت پاداشي نميگيرد؟! آيا در بين مسلمانان هم کسي بوده که مانند اديسون چنين خدمت علمي عظيمي را به خلق کرده باشد؟!
* پاسخ
براي روشن شدن موضوع بايد به اين نکته توجه کرد که تقوا دو نوع است:
1- تقواي قبل از ايمان ديني
2- تقواي بعد از ايمان ديني
در آيات اول سوره مباركه بقره ميفرمايد: "الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين یومنون بالغيب و يقيمون الصلوة...".
اين قرآن هدايت كننده متقين است؛ متقين يعني افرادي كه عناد و لجاجي ندارند و اگر بفهمند فلان مطلب حق است، ايمان ميآورند. اين گونه افراد از متقين اند، منتهي متقين قبل از ايمان ديني. به عبارت ديگر مراد از تقواي پيش از ايمان، سلامت فطرت خدايي و حقيقتجوي آدمي است. در مقابل، افرادي كه عناد و لجاجت دارند، مانند ابوجهل و ابولهب و ديگران قرار دارند. متقين قبل از ايمان، مانند سلمان و ابوذر و بلال و ديگران كه وقتي حق را درك كردند ايمان آوردند و هيچ گونه لجاجت و عنادي نداشتند. بنابراين اگر اديسون و امثال او عنادي با حق نداشتهاند، از متقين محسوب ميشوند و در سوره نساء ميفرمايد: "... الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا فاولئك عسي الله ان يعفو عنهم و كان الله عفوّاً غفوراً1"
مگر مردان و زنان و کودکاني که ضعيف نگاه داشته شدهاند و (براي هدايت و آشنايي با حقيقت) نه چاره اي دارند و نه راهي را مي شناسند.
با اين مقدمات و مطالب ميتوان اين طور نتيجه گرفت كه اگر اديسون و امثال او بر طبق وظايف عقليشان عمل كرده باشند و اهل عناد و لجاجت نبوده باشند به طوري كه اگر حق را مي يافتند در مقابلش ايستادگي نمي كردند بر حقانيت راه خود اطمينان داشته اند، معذورند و به جهنم نميروند و مورد عفو خداوند قرار مي گيرند چراکه:
اولا: دليلي نيست كه اينها به جهنم ميروند؟ جهنم مخصوص كساني است كه از روي علم و عمد با حق و حقيقت مخالفت نموده و يا با امكانشناخت و پيروي راه حق از آن سرباز زدهاند. ليكن ما نميدانيم اينها جزوكدامين دسته هستند. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان ميفرمايد: "خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهي شامل آن نمي شود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند، استثنا شده اند. استثناء به صورتي است كه اختصاص ندارد به اين كه استضعاف به صورت خاصي باشد. همانطور كه ممكن است منشأ استضعاف عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است عدم درك ذهن از حقيقت باشد، يعني ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد. اين هم مورد عفو قرار مي گيرد"2.
ثانيا: پاداش هر كس متناسب با انگيزههايي است كه براساس آن تلاش نموده و خواستهايي كه در جستجوي آن بوده است. بنابراين اگر اديسون و... براي رضاي خدا و خدمت به خلق او تلاش نموده است، پاداش آن باخداست. ولي اگر براي نشان اشتهار، نام آوري و ... کاري کرده باشد در واقع براي خدا و آخرت خويش كاري نكرده است تا خداوند به ايشان پاداشي دهد؛ بلكه پاداش آن همان اشتهار و نامآوري خواهد بود. همچنانكه در اين دنيا پاداش عمل هركسي به عهده كسي است كه براي او كار كرده است نه ديگري. ثالثا: خدمات علمي و تكنيكي خدمت صرف نيست بلكه دو وجهي است و در پناه آن هزاران خيانت و بلا براي بشريت نيز پديد ميآيد. در اين جا ممكن است گفته شود كه مخترع و دانشمند مسئول اين امور نيست؛ زيرا قصد او خدمت است و بس. پاسخ اين است که البته در مواردي چنين است ليكن از اين جا همان نكته پيش به دستميآيد كه ملاك ارزش كار دانشمند، همان نيات و مقاصد اوست و اسلام بر اينمساله تأكيد ورزيده "كه اعمال آدميان بر اساس نياتشان محاسبه ميشود".رابعا: تصور عاميانه و خام اين است كه ابتكارات، اختراعات و پيشرفتهايعلمي را تماما منسوب به شخص مخترع و دانشمند ميدانند در حالي كه ايننگرش هم از چشم انداز جامعه شناسي علم؛ نادرست است و هم از نظرديني.
الف) از نظر جامعه شناسي علم، علم هويتي جمعي و تاريخي دارد و رشد آن متعلق به تمام بشريت و همه ادوار است؛ يعني، عوامل گوناگوني در پويايي آن نقش داشته و زمينههاي ايجاد جرقهاي در ذهن دانشمند را پديد ميآورد و تلاشها و مطالعات شخص دانشمند جزئي از هزاران مقوله موثر در رشد دانش است.
ب) در چشم انداز ديني نيز عوامل اشاره شده در بالا خلاقيت ذهني عالم و مبتكر توان و اراده وي و هر امر موثر ديگر همه و همه ازآن خداوند است و اگر او استعداد كافي، سلامت و ديگر شرايط لازم را در اختيار وي قرار ندهد، به نتيجهاي نخواهد رسيد. البته اين نافي اختيار و تلاشخود شخص نيست، ليكن بايد توجه داشت كه جهت انتساب اين امور به خداوند بسيار قويتر از جهت انتساب به شخص عالم است.
بايد به اين نکته توجه داشت که حداکثر کاري که اين قبيل افراد انجام دادهاند عملي بوده در راستاي رفاه و آسايش اين جهان و فقط بعد اين جهاني آن مورد نظر بوده است در حالي که دانشمندان اسلامي همواره به دو بعدمادي و روحاني انسانها توجه داشتهاند و سعي و همت آنها در تکامل وپويايي انسان در هردو جهان بوده وبا کمي دقت متوجه خواهيم شد که پرورش بعد روحاني انسان حساستر وسختتر و فراگيرتر ميباشد و در عين حال از اهميت والا و غير قابل مقايسهاي با بعد مادي و دنيوي برخوردار مي باشد؛ چرا که در سايه رشد معنوي و روحي انسانها است که آنها به پيشرفتهاي فراوان دست پيدا ميکنند که اين پيشرفتهاي مادي بازتاب ضعيف و کوچکي از آنها بيش نيست. بسياري از اختراعات و نوآوري هايي که در جهان امروز شاهد آنيم حاصل زحمات دانشمندان اسلامي است که اکثرا به نام دانشمندان غربي جعل شده است. هنوز دست آوردهاي دانشمندان اسلامي - ايراني در دانشگاههاي بزرگ جهان تعليم و تدريس ميگردد. فکر ميکنيد اگر چنين دستاوردهايي نبود، علم و تکنولوژي غرب به اين مرحله ميرسيد؟ فکر ميکنيد چرا کشورهاي استعماري غربي خصوصا انگليس و فرانسه و پرتغال و .... طي صدها سال نسخ خطي دانشمندان ايراني و اسلامي را به يغما ميبردند و هنوز هم ميبرند. فکر ميکنيد علت اينکه بسياري از آثار باستاني و فرهنگي کشورهاي اسلامي را بايستي در کشورهاي غربي جستجو کنيم چيست؟ علت اصلي اين امر چيزي جز سرقت علمي و فرهنگي نيست. چرا بايستي نسخههاي اوليه کتاب قانون و شفا را در انگلستان و فرانسه بيابيم؟ چون زمينه جعل و تغيير و سرقتهاي علمي در اين کشورها مهيا ميشود. الان ابزار تبليغ در دست آنهاست و دانشجوي مستضعف ما فکر ميکند که دانشمندان غربي در اوج قله و دانشمندان ايراني يا اسلامي در حضيض ذلت هستند!!! چرا که منبع علمي دانشگاهي ما ترجمهاي از نويسندگان غربي است. آنها هستند که دست آوردهاي علمي و پژوهشي کشورهاي اسلامي را به يغما برده و ميبرند و با روشهاي مختلف به تحريف و سرقت آثار علمي ميپردازند. همين الان هم چنين است. هرجا دانشمند فرهيختهاي بيابند با روشهاي مختلف تطميع و تهديد ميکنند و از او استفاده مينمايند و هرجا نتوانند چنين دانشمنداني را جذب نمايند روش حذف و ترور را در پيش ميگيرند.
پينوشتها:
1 .سوره مبارکه نساء، آيات 96، 97 و 98
2 . تفسيرالميزان، ج 5، ص 51